راز خوشبختی زناشویی در چیست؟ (طنز)


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت... مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: " گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید... "






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 138
بازدید دیروز : 4
بازدید هفته : 146
بازدید ماه : 686
بازدید کل : 112529
تعداد مطالب : 281
تعداد نظرات : 613
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 281
:: کل نظرات : 613

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 21

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 138
:: باردید دیروز : 4
:: بازدید هفته : 146
:: بازدید ماه : 686
:: بازدید سال : 25823
:: بازدید کلی : 112529

RSS

Powered By
loxblog.Com

خدایا.. تقدیر دوست عزیزم را زیبا بنویس تا جز لبخند از او نبینم..

راز خوشبختی زناشویی در چیست؟ (طنز)
3 دی 1389 ساعت 8:55 قبل از ظهر | بازدید : 1277 | نوشته ‌شده به دست محمد طغیانی | ( نظرات )

 

 

 

فکر می کنی حقیقت این راز چیه؟؟؟؟(هان هان هان!)                    

روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند.آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول ۲۵ سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو)بفهمند.

سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟

شوهره روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم،اونجا برای اسب سواری هر دو،دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم.اسبی که من انتخاب کرده بودم خیلی خوب بود ولی اسب همسرم به نظر یه کم سرکش بود.سر راهمون اون اسب ناگهان پرید و همسرم رو از زین انداخت. همسرم خودشو جمع و جور کرد و به پشت اسب زد و گفت :”این بار اولته” دوباره سوار اسب شد و به راه افتاد. بعد یه مدتی دوباره همون اتفاق افتاد این بار همسرم نگاهی با آرامش به اسب انداخت و گفت:”این دومین بارت” بعد بازم راه افتادیم .وقتی که اسب برای سومین بار همسرم رو انداخت خیلی با آرامش تفنگشو از کیف برداشت و با آرامش شلیک کرد و اونو کشت. سر همسرم داد کشیدم و گفتم :”چیکار کردی روانی؟ حیون بیچاره رو کشتی! دیونه شدی؟” یه نگاهی به من کرد و

گفت:”این بار اولته”

.....

 

حالا دیدن چقد این زن ها از ما مردها حساب میبرن

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

ممنون از انتخابت

خواهشا بی نظر این وب را ترک نکن

باعضویتدر سایت خودتون مطلب در وب بگذارید

هر روز به ما سر بزنید و شاهد بهترین مطالب باشید

با عضویت در خبرنامه زیباترین مطالب را در ایملتان داشته باشید

خواهشا به هر پست سر میزنید امتیاز دهی کنید به صورت پایین هر پست

 

 

 

 




:: موضوعات مرتبط: طنز , ,
:: برچسب‌ها: طنز ,
|
امتیاز مطلب : 121
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
Nsm2 در تاریخ : 1389/10/7/2 - - گفته است :
آفرین دیگه تکرار نشه !!!

<-CommentGAvator->
Nsm2 در تاریخ : 1389/10/6/1 - - گفته است :
ببین منو ،

اول اینکه تو مگه زن داری که مرد باشی ، فکر نکنم چون اگه داشتی با این چیزایی که می نویسی با پاشنه ی کفشش از خونه پرتت می کرد بیروون !

دوما \" این بار اولته \"

مواظب باش دست از پا خطا نکنی !

دوما نبودم چون روضه داشتیم ولی از این به بعد به حسابت خواهم رسید !

<-CommentGAvator->
حسین در تاریخ : 1389/10/4/6 - - گفته است :
سلام عزیز وبلاگ زیبایی داری
خیلی از شما ممنونم که به ما هم سر زدی و امیدوارم فراموشمون نکنید
التماس دعا

<-CommentGAvator->
asiyeh در تاریخ : 1389/10/4/6 - - گفته است :
جالب بود
منم آپم بیا منتظرم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: